اشعار سودابه مهیجی

  • متولد:

ای شانه های امن تو گلدسته های شهر! / سودابه مهیجی

ای آن که رازهای فراوان خویش را
پروردگار با تو نهاده ست در میان!
 
ای سایه ی رئوف خداوند بر زمین!
ای بر سر یتیمی دنیا تو سایه بان!
 
ای بغض عاشقانه و تلخت هوای ابر!
ای گریه ی غریب تو بارانِ ناگهان!
 
اردیبهشت، خنده ی امّیدوار تو
اندوه بی مضایقه ات رنج مهرگان
 
ای چشم تو سرایت اشک خدا به خاک!
ابرویت استناد اشارات بی زبان
 
ای آن که دست هات ستون های سبز عرش!
ای آن که اشک هات وفور ستارگان!
 
ای علّت عطش شکن قطره های آب!
ای برکت همیشگی سفره های نان!
 
ای شانه های امن تو گلدسته های شهر!
ای سبحه ی صدای تو دیباچه ی اذان!
 
آه ای عبای خسته ی تو تکیه گاه شب!
پیشانی تو مطلع صبح خروس خوان!
 
فرزند پاک طالع «والشمس» و «والضحی»
فرزند ماه های درخشان و بی گمان!
 
فرزند مهربانی «یاسین» و «هل اتی»!
ای آیه ی بشارت و ای سوره ی امان!
 
فرزند طور و طه! ای «احسن القصص»!
ای صفحه ی نخوانده ی پایان داستان!
 
افسوس...غربت تو برازنده ی تو نیست
این قومِ بی خدا شده را منتظر ندان
 
برخیز و از فراز افق ها طلوع کن
چشم انتظار معجزه های بشر نمان
1470 0